• وبلاگ : مشاوره تعبير خواب فال
  • يادداشت : تعبير خواب .فال. روانشناسي. گشايش
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + وليپور 
    سلام من متولد 25/6/1370 هستم امروز صبح تقريبا 7،8 اين خوابو ديدم لطفا برام تعبيرش کنيد.
    خواب ديدم منو همسرم کنار هم توي يه باغ سر سبزي که ميدونستم بهشته نشسته بوديم يدفعه يه دختر کوچولو که چندتا خيار دستش بود اومد کنارمون ازش پرسيديم واسه چي اينجايي گفت گم شدم دارم دنبال پدرو مادرم ميگردم بعدم گفت الان ديگه هوا تاريکه خوابيد ما دلمون براش سوخت ميدونستيم که نميدونه مرده من به آسمون نگاه کردم اما آسمون پهن نبود مثل يه راهروي طولاني و بلند بود توش ابر بود هوا گرگ و ميش بود پرنده هاي عجيبيم پرواز ميکردن باز به دختر بچه نگاه کردم ديدم لباس پسرم تنشه اما از طرفي انگار شده بود پسر خواهرم شوهرم گفت دلم براش ميسوزه نميدونه مرده بعد من سرمو گرفتم بالا روبه آسمون گفتم خدايا خودت کمکش کن تا اين حرفو زدم ابرا و پرنده ها همه رفتن کنار و ماه بزرگي مشخص شد يدفعه روح اون بچه ام اومد رفت تو تنش من توي خواب خيلي حس خوبي داشتم راضي بودم که اونو از مرگ نجات دادم ازطرفيم اونجا که بوديم آرامش عجيبي داشتم اما به آسمون که نگاه ميکردم خوف ميکردم که نکنه مرگ منم نزديکه اما درهرحال نميخواستم ازونجا برم بيرون ولي تا روح بچه رفت توتنش منو شوهرم هم ازونجا وارد اين دنيا شديم.
    ميخواستم ببينم تعبيرش چيه