سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تقدیر است یا تدبیر که سرو هم میشکند

ایا شده است در باد راه بروی و از پشت. باد ترا بجلو

براند و بی خیال زمین و زمان شده باشی و سبکی

 جسم  رااحساس کنی و ایا شده است  که ایستاده،

 بالا بلند، مغرور،اما در مانده از عظمت یک عشق گریه

 کنی. آیا شده است مهتاب باشد،  سکوت شبانگان

و تاریک روشن سحری از کاهش اعتماد به نفست از

افتادنت حیرت بکنی؟

من در پشت پنجره بسته انسوتر از مهتاب که بوی

 گل های قالی اتاق  همه جا را پر کرده بود چنین

 بودم و تو بازیگوش کنان همچنان خنده بر لب داشتی

و فکر اینکه این خنده تو حکایت اوج عشق است جرقه

در جرقه میزد. تا اتشی باشد قالی را و گلهای قالی

 را.

با اضطراب و دلهره اما دوان دوان

امد دلم بدیدن تو خوب مهربان

در دستم یک چمدان شعر و دلخوشی

از سمت تو قشنگ ترین خنده جهان

بعد چقدر فاصله و مثل کودکان

حالا رسیده  ایم بهم مثل دوستان

وا میکنیم سفره دل رابرای هم

با سبزی و صداقت و تکه ای نان

یک استکان چای بریز...وای نه

امروز با همیم یکی نه دو استکان

از ان همیشه ها که نمیدیمت بگو

از ان عبور تیره و تکراری زمان

دلگیر میرسد صبحی چهره ات

ای اشک گریه های تو بیکران

تکیه بزن بمن و خوب گریه کن

بگذار تا سبک شوداندوه اسمان

دنیای افتابی ما را گرفته اند

این ابرهای امده از سمت نا گهان

این ابرها که باعث دلتنگی تواند

با باد میروند از این شهر بی گمان

چایی دوباره سرد شد وچشم های من

غرق اند در نگاه قشنگ تو همچنان........